اگر صدای نویسندهای را از رادیو شنیدید یا در مترو به او برخوردید یا دیدید سر میز مهمانی شام، کنارتان نشسته یادتان باشد که او نویسند? کتابهای محبوبتان نیست؛ صرفاً آدمی است که به دیدنِ جهان بیرون از اتاق کار یا دفتر یا هر جهنمی که در آن مینویسد، آمده. انتظار نداشته باشید آداب شهر را بداند و خطاها و جفاهایش را ببخشید. حرف مهمانی شام شد؛ میگویند یک روز جغرافیدان و کاشف آلمانی، فردریش هومبولت به دوستش که پزشکی پاریسی بود گفت که میخواهد یک دیوان? درست و حسابی را از نزدیک ببیند. چند روز بعد سر میز مهمانیِ دوستش، با دو مرد در طرفین خودش روبهرو شد. یکی مؤدب و کمحرف بود و به گپ و گعده تن نمیداد. دیگری لباسهای تابهتا و ناهماهنگ داشت، دربار? هم? موضوعات جهان حرف میزد، دستهایش را بیمحابا در هوا تکان میداد و اداهای هولناک از خودش درمیآورد. وقتی شام تمام شد هامبولت به مرد حراف اشاره کرد و درِ گوش میزبانش گفت «از دیوانهات خوشم آمد». میزبان ابرو در هم کشید و جواب داد «دیوانه، آن یکی است. ایشان موسیو بالزاک هستند.»
فقط روزهایی که مینویسم
آرتور کریستال
نوشته شده توسط
hfff
97/1/19:: 12:44 صبح
|
() نظر